صفحه شخصی سحر سرلک   
 
نام و نام خانوادگی: سحر سرلک
استان: تهران - شهرستان: تهران
رشته: کارشناسی ارشد عمران - پایه نظام مهندسی: سه
شغل:  طراح سازه
شماره نظام مهندسی:  10-3-0-56317
تاریخ عضویت:  1388/12/22
 روزنوشت ها    
 

 لیوانی پراز آب بخش عمومی

16

استادی درشروع کلاس درس، لیوانی پراز آب به دست گرفت. آن را بالا گرفت که همه ببینند. بعد از شاگردان پرسید:
به نظر شما وزن این لیوان چقدر است؟
شاگردان جواب دادند:
۵۰ گرم ، ۱۰۰ گرم ، ۱۵۰ گرم
استاد گفت:
من هم بدون وزن کردن، نمی دانم دقیقا وزنش چقدراست. اما سوال من این است: اگر من این لیوان آب را چند دقیقه همین طور نگه دارم، چه اتفاقی خواهد افتاد؟
شاگردان گفتند: هیچ اتفاقی نمی افتد.
استاد پرسید:
خوب، اگر یک ساعت همین طور نگه دارم، چه اتفاقی می افتد؟
یکی از شاگردان گفت: دست تان کم کم درد میگیرد.
حق با توست… حالا اگر یک روز تمام آن را نگه دارم چه؟
شاگرد دیگری گفت: دست تان بی حس می شود. عضلات به شدت تحت فشار قرار میگیرند و فلج می شوند. و مطمئنا کارتان به بیمارستان خواهد کشید و همه شاگردان خندیدند.
استاد گفت: خیلی خوب است. ولی آیا در این مدت وزن لیوان تغییرکرده است؟
شاگردان جواب دادند: نه
پس چه چیز باعث درد و فشار روی عضلات می شود؟ درعوض من چه باید بکنم؟
شاگردان گیج شدند. یکی از آنها گفت: لیوان را زمین بگذارید.
استاد گفت: دقیقا مشکلات زندگی هم مثل همین است.
اگر آنها را چند دقیقه در ذهن تان نگه دارید.
اشکالی ندارد. اگر مدت طولانی تری به آنها فکر کنید، به درد خواهند آمد.
اگر بیشتر از آن نگه شان دارید، فلج تان می کنند و دیگر قادر به انجام کاری نخواهید بود.
فکرکردن به مشکلات زندگی مهم است.. اما مهم تر آن است که درپایان هر روز و پیش از خواب، آنها را زمین بگذارید.
به این ترتیب تحت فشار قرار نمی گیرند، هر روز صبح سرحال و قوی بیدار می شوید و قادر خواهید بود از عهده هرمسئله و چالشی که برایتان پیش می آید، برآیید!

چهارشنبه 23 تیر 1389 ساعت 15:36  
 نظرات    
 
یاسر کیانی 01:20 پنجشنبه 24 تیر 1389
4
 یاسر کیانی
خیلی جالب بود مهندس ممنون واقعا همینطور است.
علی صبوری 15:16 چهارشنبه 6 مرداد 1389
2
 علی صبوری
عالی بود
سیامک شاهنده 19:29 یکشنبه 12 تیر 1390
7
 سیامک شاهنده
با سلام وسپاس از شما که یک چنین روزنوشت قشنگی را تهیه و بی هیچ چشم داشتی در اختیار ما قرار داده اید که با خواندن آن آگاهی خود را افزایش می دهیم و بر مسایل و مشکلات زندگی چیره می گردیم.من امروز قدری در سایت جستجو کردم و می خواستم روزنوشتی تحت عنوان"گاهی لیوان را زمین بگذار"بنویسم که در آخرین لحظات پیدایش کردم و تصمیم گرفتم تا با نوشتن نظری بر آن روزنوشت به بحث داغ کشیده شود تا دوستان دیگر هم از آن بهره مند گردند و من هم قدر دان شما.سپاس دوباره