صفحه شخصی سحر سرلک   
 
نام و نام خانوادگی: سحر سرلک
استان: تهران - شهرستان: تهران
رشته: کارشناسی ارشد عمران - پایه نظام مهندسی: سه
شغل:  طراح سازه
شماره نظام مهندسی:  10-3-0-56317
تاریخ عضویت:  1388/12/22
 روزنوشت ها    
 

 آینه، اره، کفش، مویز بخش عمومی

10

آینه، اره، کفش، مویز !!!

شعر همشه در فرهنگ ما جا داشته است و شاعران نام دار ایرانی در عرصه ی جهانی هم شهره ی خاص و عام بوده اند. گاهی داستان زندگی شاعر ها نیز همانند شعر های آنها جالب و خواندنی بوده است.داستان کوتاهی که در این پست میخوانید مربوط به محمد تقی بهار است.

نقل شده است محمد تقی بهار که علاقه ی زیادی به شعر داشت است پس از مرگ پدر شاعر خود روزی بر محلی میرود که در آنجا پیران شاعر جمع بوده اند و مشغول مشاعره. بهار در میزند و اجازه ی ورود میخواهد پیری آمده و خطاب به بهار میگوید جوانک تو در این محفل به دنبال چه هستی. بهار میگوید من پسر بهار بزرگ هستم برای شرکت در محفل مشاعره و از سر علاقه به شعر آمده ام. پیر پاسخ میدهد از بستگان شاعر بودن که هنر نیست و دلیل بر شاعری تو نمی شود، بعد از پا فشاری های زیاد بهار، پیر میگوید: برای شرکت در محفل ما و اینکه نشان دهی شاعره زبر دستی هستی فقط یک راه است آنم این که با چهار کلمه ای که به تو میگوییم یک شعر بسرایی، پیر با مشورت دیگر حضار برای به تمسخر گرفتن بهار 4 کلمه ی کاملا بی ربط که درآوردن شعری با معنی از آن بسیار دشوار بوده است را به بهار میگوید. کلمات از این قبیل بوده اند: آینه-اره-کفش-مویز. بهار با استعداد نهفته ی خود مشغول به کار میشود. و حضار که در ناتوانی بر این مقوله ی مضحک شکی نداشته اند مشغول بزله گویی میشوند. تا اینکه بهار شعر دو بیتی خود را میخواند و همه را انگشت به دهان میکند. این شعر یکی از گران مایه ترین اشعار فارسی بوده است. و جواب سختی به پیران آن مجلس که ادعای سخن را داشته اند. دو بیتی بهار از قبیل زیل بوده:

چون آینه دور خیز گشتی *** چون اره به خلق تیز گشتی
در کفش بزرگان جهان کردی پا *** قوره نشده مویز گشتی

پنجشنبه 18 آذر 1389 ساعت 10:39  
 نظرات    
 
ابوالقاسم جمشیدی 07:41 آدینه 19 آذر 1389
8
 ابوالقاسم جمشیدی
بسیار جالب بود. اما تصنیف مرغ سحر استاد بهار چیز دیگریست.
محسن نیک 09:04 شنبه 20 آذر 1389
3
 محسن نیک
جواب دندان شکن
مصطفی خارکن 10:24 سه شنبه 23 آذر 1389
2
 مصطفی خارکن
جالب بود